- هزار و یکشب من صد و یک شبه شد.
- دارم برمی گردم ایران و دیگر نخواهم نوشت.
- این نوشته تنها مخصوص خوانندگان همیشگی وبلاگم (دوستانی که در این مدت یافته ام) و به قول نجدی (یوزپلنگانی که با من دویده اند) است، چرا که شما حق دارید دلیل این خداحافظی را بدانید اما می خواهم به جای گفتن دلیل واقعی مانند قصه های قبل براتان قصه اش را بگویم، برای من واقعیت همیشه تلخ تر است. قصه این است: تصادف کرده ام و توانایی نوشتنم را از دست داده ام.
- این وبلاگ عزیزترین چیزی است که در این دو سال داشته ام. باری کوچک که رهگذرانی در آن نوشیدند و دوستانی که ماندگار شدند.
- ای میلم را هم غیر فعال کردم چرا که هر گفت و گویی تنها دلتنگی ام را بیشتر می کند و خداحافظی را سخت تر.
- دلیل شماره گذاشتن و کوتاه نوشتن، فاصله گذاری است، جلوی فوران احساس را می گیرد. یک خداحافظی گرم و بعد محکم در آغوش گرفتن و تمام.
- دوستتان دارم.
- دوست دارم به عنوان یادگاری چیزی به تان بدهم. نمی دانم چی ولی دلم نمی خواهد همین طور بگذارم و بروم. دوست دارم به تان یک هندوانه قرمز و شیرین بدهم برای شب یلدا.
Farewell
جون 23, 2013
آلبالو مدرن
جون 23, 2013 @ 20:00:00
نه مادکس!!! میری که ایران که اونجا بمونی؟ بنویس هر جا که هستی باز هم بنویس. ما دلمون برات تنگ میشه
رزیتا
جون 23, 2013 @ 20:20:05
:((((
لاهیگ
جون 23, 2013 @ 20:30:02
نمی دونم باید چی بگم. فکرش هم سخته که بخوام » کتاب کاهی» ارزشمندی رو که انگار یواشکی ترین، خصوصی ترین و عزیزترین کتاب این روزهای زندگیه من هست رو نصفه نیمه ببندم. با همه ی اینها به تصمیمت احترام میگذارم و بهترینها رو برات آرزو میکنم.
و اما هدیه ی من به توی » کتاب کاهی» نازنینی که بوی خوب همه ی کتابخونه های دنیا رو میدی حتی از این فاصله، یک » قلم» هست. » قلمی» که اسمت روش حک شده و فقط منتظرته که بگیری دستت و نوشتن رو باهاش شروع کنی. «قلمی» که تا همیشه منتظرت هست، حتی اگه توی قابش انتظار لمس دستهای تو رو بکشه تا باهاش » سحر آمیزترین» نوشته ها رو بنویسی.
یک بوسه ی آرام از لپ سمت راست و یک بغل محکم و دیگر هیچ.
لاهیگ یوزپلنگ 🙂
ندامو
جون 23, 2013 @ 20:30:45
هر جور راحتی تسلیم:-) کاش میبودی ولی :***** به خاطر همه چیز ممنون
ناشناس
جون 23, 2013 @ 20:37:30
از خیلی وقته پیش به صورت چراغ خاموش از طریق گودر پست های قشنگتونو میخوندم و لذت میبردم
لازم به ذکره که تو فولدر like دسته بندی شده بودین
نتونستم ناراحتیمو از این موضوع ابراز نکنم
امیدوارم شرایطی پیش بیاد که به زودی برگردین و هر جا که هستین سلامت و شاد باشین
لاهیگ
جون 23, 2013 @ 20:38:13
من موندم این لبخند آخر از کجا اضافه شد؟ من بخیالم یک بغل فرستاده بودم !
mrs.geranium
جون 23, 2013 @ 21:58:24
دلمون تنگ میشه….
ققنوس روی کاناپه
جون 23, 2013 @ 23:33:11
ای بابا….
ای بابا….
.
.
.
ای بابا !!!!!
notebookme
جون 24, 2013 @ 01:01:12
چقدر قصه ت واقعی بود که اینهمه تلخ تمومش کردی
به هر چیزی که دل ببندیم یه روز میره ، مثه تو و شب هات که حسی که بهم میداد رو با هیچ کلمه ای نمیتونم توصیف کنم
هر کجای ایران که بودی، هرچقدر که اذیت شدی – که میدونم میشی- هرچقد دلتنگی کشیدی، مرد باش مثه همیشه ، به نفس عمیق بکش و بدون کُلی آدم تو دنیا هستن که مادوکس رو دوست دارن، که دوست داشتن ها بزرگرترین دارایی های آدماست که برخلاف همه ی چیزای دیگه ی این دنیا فانی نیست، میتونه تا اون دور دور ها باهات بیاد…
دلم خیلی گرفت که دیگه گودرو که باز میکنم مادوکس نیست، که البته دیگه گودر هم داره میره…
صد و یک شبــت حکم هزار و یک شب و داره، ما کامل میبینیمش، خیالت راحت…
برو به سلامت شاهزاده ی هزار و یک شــــــــــــــــــــــــب
سارا
جون 24, 2013 @ 03:33:57
فقط بغضی در گلوم پیچیده و شک شده ام نمیدونم چی بگم انگار غدد لمفافیم داره خفم میکنه ….:|
صبور بانو
جون 24, 2013 @ 03:40:05
گاهی هی مینویسی و پاک میکنی، شاید بتوانی دو سه خط بنویسی که شایسته باشد و بایسته اما نمیشه، از پسش برنمیای.
ششش سکوت کن.
مومو
جون 24, 2013 @ 03:54:56
چرا آخه….
سارا
جون 24, 2013 @ 04:13:18
فقط یه بغض توی گلومه همین حتی نمیتونم چیزی بگم کاش حداقل میزاشتی اخرین حرفمونو مستقیم بزنیم بهت ولی خوبه تو اوج گذاشتی …. 😐
bienteha
جون 24, 2013 @ 04:14:22
تصادف کردی؟ نمی تونی بنویسی؟ باید برای همیشه برگردی ایران و دیگه نمی نویسی؟ خیلی خیلی تلخه. من نوشته هاتو دوست دارم و واقعا از خوندن این پستت ناراحت و نگران شدم. اما امیدوارم شرایطت بهتر بشه و باز بتونی با آزادی و در آرامش بنویسی. برات از صمیم قلب آرزوی سلامتی دارم و امیدوارم به زودی زود برگردی.
ع.ص
جون 24, 2013 @ 06:44:22
نه… نه…. خواهش می کنم….نه!!!!
اسپریچو
جون 24, 2013 @ 16:26:47
مادوکس.. نروبمان…
رامینا
جون 24, 2013 @ 18:31:23
از ایران هم بنویسی البته بد نیست. جایی اگر خواستی تجدید نوشتن کنی از همین آدرس خبر بده لطفا:)
خدا به همرات
الی
جون 24, 2013 @ 18:37:39
دلتنگ میشم…
backlitbuttons
جون 25, 2013 @ 00:08:17
دلمون تنگ می شه برات…
undenied
جون 25, 2013 @ 03:38:30
😦
moon
جون 25, 2013 @ 03:55:03
😦
شیخ
جون 25, 2013 @ 07:42:53
یه جا در جوابم گفته بودی ادامه ماجراها رو پی بگیرم ولی انگار وسط هزارتو برق رفت! امیدوارم تصادفت از نوع خیر باشه. موفق باشی
آناهيتا
جون 25, 2013 @ 15:39:47
kheili be khundanet adat karde budam
heife ke dige nanevisi
سارا
جون 26, 2013 @ 01:13:46
😦
مهسا
جون 26, 2013 @ 02:01:47
نمیدونم چرا؛اما این تو سرم اومد که «مجرم همیشه به صحنه جرم بر میگرده»!!!
مادوکس عزیز
مطمئنم که برمیگردی:)
باشه؟!
ناشناس
جون 26, 2013 @ 10:16:09
حتما دلیل محکمی دارید برای خودتون.منم به تصمیمتون احترام میزارم.
من جز خوانندههای خاموش بودم.ولی این بار فکر میکنم باید بابت سپاس گذاری هم که شده بنویسم که چقدر از خوندن نوشتههاتون لذت میبردم.
جاتون خیلی زیاد خالی میشه.
امیدوارم هر جا هستید/میرید موفق باشید.
یه دوست خاموش که براتون بهترینها رو آرزو میکنه.
ناشناس
جون 26, 2013 @ 15:07:47
دلم تنگ میشه.وبلاگت همیشه توی favoriteهای کامپیوترم هست
رهامیشوم
جون 27, 2013 @ 02:02:21
مادوکس….باورم نمیشه چرا…خوبی؟چه اتفاقی رخ داده برات…بازهم بنویس..امیدوارم مشکل جدی ای نباشه…تصور ننوشتنت تصور خوبی نیست….قربون تو
asieh
جون 27, 2013 @ 17:11:50
مادوکس سلام
نمی دونم چی بگم
فقط میگم که هزار یک شبت مونس شب های تنهایی بود خیلی وقت ها توی غربت این سال های لعنتی
مادوکس من برای ماه رمضان میام ایران
ایمیلم را داری اگه دوست داشتی ایمل بزن همدیگه را ببینم
و امیدوارم دوباره بنویسی
Ali
جون 29, 2013 @ 14:49:40
مادوکس عزیز سلام
ممنون که این مدت ما رو مهمون نوشته های خوب و زیبات کردی
آرزوی بهترینها رو برات دارم
tentuna
جون 29, 2013 @ 22:25:55
باورم نمیشه.کاش میتونستم منصرفت کنم هم از رفتن ( که میدونم اگه بخاطر تصادفت نبود نمیرفتی ) هم از ننوشتن.خیلی گلی از روزی که اینجا رو میخوندم دیگه نمیگفتم همه مردای ایرانی شبیه همن.همینجور بمون.حتی اگه دیگه ننویسی همیشه به یادت هستم.
tentuna
جون 29, 2013 @ 22:32:30
Who am I kidding? I cant get over the fact u r leaving forever. Why aren’t u able to write? U did it now.u sound crashed. Plz stay strong.i wish I could do something for u.
ناشناس
ژوئیه 01, 2013 @ 07:54:18
من خواننده خاموش بودم و تا حالا پیام نذاشته بودم…
ولی این بار نمیشد که ننوشت، خداحافظی خیلی تلخی نوشتید ولی امیدوارم به زودی سلامتی تون رو به دست بیارید و به نوشتن ادامه بدید. قلمتون واقعا گیراست.
سالم باشید.
رامینا
ژوئیه 21, 2013 @ 17:53:09
نمیدونم هنوز نظرای اینجا رو میخونی یا نه. این دو روز برگشتم و تمام نوشته هاتو از اول به آخر خوندم. این بار حال متفاوتی داشتم. نمیدونم شاید چون با یه بخشایی از ذهنیتت احساس نزدیکی میکنم. فکر میکنم به ساختار فکرم و به ساختار فکرت. به تشویشش. دلم میخواد آشفتگی ذهنتو بیش از این ببینم. مثل وقتی که یه کتابی رو میخونی و خیلی خوب پیش میره اما نویسنده نمیدونه کجا باید تمومش کنه. تهشو هم میاره. یا اونقد خوبه که تو افراط میکنی و دلت میخواد تا ابد ادامه داشته باشه. یا نمیدونی کی دست از خوردن برداری و دلت میخواد تا همیشه ادامه پیدا کنه. مادوکس نمیدونست کجا باید تمومش کنه. تهشو با قیچی و ناشیانه برید. من خمار موندم. سیراب نشدم از ذهنت. دلم میخواست بیشتر توی آشفتگی ذهنت خیس بخورم. خرابش کردی.
پرتابه
ژوئیه 31, 2013 @ 15:47:07
سلام مادکس جان
روزگارت خوش
من از پرتابه اومدم. خواستم بهت بگم اگه خواستی مینیمال هاتو جایی غیر از وبلاگت بنویسی پرتابه به شدت توصیه میشه. به خصوص این که هیچ محدودیتی تو نوشتن نداری.
پیشاپیش خوش اومدی به پرتابه
مومو
آگوست 04, 2013 @ 02:45:52
من منتظرم.
مرجان
آگوست 08, 2013 @ 03:23:37
من اولین باره که برات دیدگاه میذارم .. کاش نمیرفتی…
یوزپلنگ پنهان
bienteha
اکتبر 06, 2013 @ 21:51:38
مثل اینکه واقعا رفته…
asieh
دسامبر 01, 2013 @ 19:15:35
سلام مادوکس
اینجا یکشنبه روزیست
خورشت کاری را گذاشته بودم روی گاز و مشغول خوردن چای و وبلاگی خونی بودم که یک دفعه هوایی وبلاگت شدم
امیدوارم ایران برات به خوبی و خوشی بگذره
دل تنگم برای نوشتن دوبارت
خوش باشی رفیق هموطن
گونتر
دسامبر 04, 2013 @ 18:24:35
سلام
من از طريق ايميل نوشته ها تو ميخوندم و واقعن مي گم، خيلي دوست داشتم. برام مهم بودن. خوشحال ميشدم اگر نوشته تازه اي از تو توي ميلم ميديم بعضي ميگن داستان، يا درباره لحن رواييت صحبت ميكردن دو سه باري ك اومدم اينجا… برا من اينجور نبود. خود نوشته هات كافي بود
نوشتي دوستاني ك اينجا پيداكردي… خوش بحالشون
اشتراك همچنان برقراره اگر درتصميم گيريت براي دوباره نوشتن تاثير داره! اينجا(ايران) يا هرجاي ديگه مهم نيست
متشكرم
tentuna
مارس 02, 2014 @ 01:20:33
یهو چند روزه افتادم تو فکرت.خدا کنه خوب و خوش باشی
asieh
مارس 20, 2014 @ 21:11:36
سلام مادوکس
عیدت مبارک
خوش باشی
آمازون
مهٔ 17, 2014 @ 18:05:14
فاجعه است 😦