78th night: Off The Record

21 دیدگاه


بازاری نیستم که اگر زدند و کشتند عین خیالم نباشد و تنها وقتی که دیدم دارم ضرر می کنم بازار را ببندم و اعتصاب کنم…

دارم عهدم را می شکنم …

از روزی که خبر کشته شدن ستار بهشتی را شنیدم، که حتماً درباره اش خوانده اید، حال خوشی نداشته ام. چند بار سعی کردم ادامه ی قصه ام را بنویسم اما نتوانستم. دیدمش که دارد شکنجه می شود، همان طور که چند وقت پیش همسفر دخترها شدم و با هم به ته دره رفتیم، هنوز صداشان در گوشم می پیچد و پرسشی بی پاسخ که مگر ما چند بار زندگی می کنیم؟

دقیقاً شده ام پایان شعر اخوان که شاهزاده سر در چاه می کند و می پرسد

–          بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست؟

           صدا نالنده پاسخ داد

–          … اری نیست

خودآزارانه، خشمگین و دلتنگم. نمی دانم چه کار کنم که حالم بهتر شود.

وقتی که خبر را خواندم سر کار بودم، به همکارهام نگاه کردم که مهم ترین مشکل هر کدام شان شاید داشتن امکانات رفاهی بیشتر باشد، یا سلامتی. آن ها چنین حدی از ترس، ناامنی و استیصال را تجربه نکرده اند که می تواند کارکرد مغز را بالکل مختل کند.

می خواستم با کسی حرف بزنم اما نمی دانستم با کی؟ می خواستم بروم پایین، تو کافه ی پایین شرکت بنشینم و قهوه بنوشم، متوجه شدم که باران سیل آسا می بارد. به بالکن رفتم و سیگاری روشن کردم. آن هم آرامم نکرد.

زنگ زدم به روانشناسم، تنها توصیه اش این بود که خبرهای ایران را دنبال نکنم. گفت بگو گور بابای بقیه.

گفتم پس گور بابای خودت.

تماس را قطع کردم.

66th night: Islamic Republic Inside Us

14 دیدگاه


اگر تنها یک ادعای جمهوری اسلامی را باور داشته باشم این است که پایگاه مردمی دارد. جمهوری اسلامی هنوز پایگاه گسترده ی مردمی دارد. جمهوری اسلامی تجسم رادیکالیزه ی افکار ماست، فرنکنشتاینی که از صلبیت اعتقادات مان و نپذیرفتن مخالف حتی تا مرحله ی حذف، تغذیه می کند. به همین دلیل توانسته سی سال پیش حجاب را اجباری کند، توانسته ماشین های گشت را به خیابان ها بکشاند تا لحظه یی آسایش را از مردم سلب کند.

چرا که همین مایی که در ظاهر مخالف با این طرح جمهوری اسلامی هستیم، بدمان نمی آید که جوان های متفاوت با الگوهای ذهنی مان (جوان اگر متفاوت نباشد که جوان نیست) گوشمالی داده بشوند. چرا که خودمان پوشش و آرایش متفاوت در مهمانی را با شلاق تمسخر تنبیه می کنیم. فرقش چیست؟

هر چیزی که با طرز تفکر، اعتقادات و الگوهای ما نخواند برای ما محل بدگمانی است، حتی برای بعضی از ماها فلان کنش ایرادی ندارد اما اگر همان را در دیگری ببینیم هزار ایراد ازش می گیریم.

به این دلیل همه مان را جمع می بندم که عادت بدمان را کنار بگذاریم که خودمان را از دیگران جدا کنیم و راحت بگوییم ایرانی ها فلان طور و بهمان طور هستند. همه ی ما ایرانی هستیم و چه در ایران باشیم و چه خارج از ایران، شخصیت مان به حد کافی متاثر از این فضا بوده.

تمام قصه ی امشب یک سوال است: با جمهوری اسلامی درون مان چه باید بکنیم؟